طراحی و دست نوشته های اولیه داروین درباره "درخت زندگی"...
سر شاخه ها، گونه های جانوری را نشان می دهد که هنوز زنده اند اما خود درخت به همه گونه ها، حتی آنهایی که منقرض شده اند، اشاره می کند و رابطه تکاملی بین جانوران را نشان می دهد.
مرد آلتامورا یا Altamura Man نام بقایای یک جسد است که در غاری در ایتالیا در سال 1993 پیدا شده است. البته فقط بخشی از اسکلت و استخوان شانه وی معلوم است و گمان می رود که در چاه آبی گیر کرده و همان جا مرده است.
نتیجه آزمایش های جدید بر روی DNA استخوان ها نشان می دهد که این استخوان ها قدیمی ترین بقایای نئاندرتالیست که در دست بشر است. همچنین، قدمت استالاکتیت های شکل گرفته به 172000 تا 130000 هزار سال پیش باز می گردد.
LG و Samsung اگرچه هموطن هستند، اما همواره سایه ای سیاه بر روی روابط آنها گسترده بوده. در تغییر جهتی ناگهانی و در حاشیه کنگره جهانی موبایل، JK Shin مدیرعامل سامسونگ الکترونیکز با سخن گفتن و تقدیر خود از Urbane، ساعت هوشمند و لوکس LG، همه را انگشت به دهان گذاشت. از سوی دیگر مدیر بخش موبایل ال جی نیز به نام Juno Cho، آمد و گلکسی های جدید سامسونگ را ستود.
امسال رفاقت چشم بادامی ها البته به این دلیل در برابر دوربین های جهانی قرار گرفته بود که این شرکت ها، نیامده بودند تا رقیبی برای هم باشند؛ امسال در این کنگره، نه ال جی با یک پرچمدار آمده بود و نه سامسونگ با یک ساعت هوشمند. چند ماه قبل از این اتفاق نادر، مدیران دو شرکت در نمایشگاه CES، در برابر همین دوربین های جهانی، تکنولوژی تلویزیون های همدیگر را به باد انتقاد و تمسخر گرفته بودند.
در مراسم IFA نیز یکی از مدیران LG تلاش کرده بود تا درب یکی از ماشین های لباسشویی سامسونگ را با اشکال مواجه کند که همین مساله توسط دوربینهای امنیتی ثبت شده و از طریق سامسونگ به شکل قانونی در حال پیگیریست. شاید خرابکاری اخیر یکی از مدیران ال جی برایتان جالب باشد؛ اما فکر می کنیم جالب تر این است که بدانید دشمنی و خصومت این دو شرکت هموطن، به بیش از ۵۰ سال گذشته بر می گردد.
تمام اختلافات از سامسونگ الکترونیکز و ال جی الکترونیکز سرچشمه می گیرد.
معمای "پرواز ۱۹ " بر فراز مثلث برمودا در روز پنجم دسامبر ۱۹۴۵ پنج بمب افکن اونجر با مجهز ترین سیستم و خلبانانی با تجربه به منظور انجام یک پرواز تمرینی که پرواز شماره نوزده نامیده میشد، از پایگاه نظامی فوت لودردی واقع در "فلوریدا" به هوا برخاستند. در ساعت سه و چهل و پنج دقیقه ستوان "تایلور" فرمانده این اسکاداران طی تماس رادیویی با برج مراقبت فریاد زد: برج مراقبت...وضعیت اضطراری پیش آمده ... انگار ما از مسیر خود منحرف شده ایم... ما قادر نیستیم زمین را ببینیم ... تکرار میکنم ... ما قادر نیسنیم زمین را ببینیم.
مسئول برج مراقبت پرسید: حالا در چه موقعیتی هستید؟ -موقعیت خود را به درستی نمیدانیم...اصلاً نمیدانیم کجا هستیم. به نظر میرسد راه را گم کردهایم. مسئول برج مراقبت از این سخن بر خود لرزید.
چگونه ممکن یود پنج هواپیما با سرنشینان پر تجریه خود، در شرایطی که هوا کاملاً مساعد بود راه خود را گم کنند؟
برج مراقبت گفت: طاقت داشته باشید. به سوی غرب پرواز کنید. ستوان تایلور پاسخ داد: ما اصلاً نمیدانیم غرب کجاست...همه دستگاه ها از کار افتاده ... همه چیز شگفت انگیز است. هیچ جهتی را نمیتوانیم تشخیص دهیم. حتی اقیانوس شکل دیگری به خود گرفته است ...
چند لحظه بعد، دوباره صدای ستوان تایلور به گوش رسید که دیوانه وار فریاد زد: ما وارد آب های سفید میشویم ... کمک ... کمک ... و این آخرین پیام ستوان تایلور بود و صدای او برای همیشه خاموش شد.
مسئولان فرودگاه وضعیت اضطراری اعلام کردند و یک هواپیمای مارتین مرینر با سیزده سرنشین و مجهز به کلیه وسایل نجات از زمین برخاست تا به جستجوی هواپیماهای گمشده بپردازد، ولی شگفت این که این هواپیما نیز به همان سرنوشت پنج بمب افکن دچار گردید و برای همیشه ناپدید شد.
ساعاتی بعد برج مراقبت نیروی دریایی در "اوپالوکا" پیام ضعیفی دریافت کرد که مربوط به یکی از هواپیماهای پرواز شماره نوزده بود. عجیب آن بود که به موجب پیشبینی، موجودی بنزین آخرین هواپیما میبایست تقریباً دو ساعت پیش تمام شده باشد در حالی که این هواپیما هنوز در آسمان بود.
سپیده دم روز بعد ۲۴۲ فروند هواپیما و هیجده فروند کشتی به جستجوی هواپیماهای گمشده پرداختند ولی هیچ اثر یا باقیماندهای از آنها نیافتند.
از سوی دیگر هنگامی که ستوان "تایلور" وضعیت اضطراری اعلام کرد برخی از خدمه هواپیما میتوانستند به وسیله چتر نجات خود را از مهلکه رهایی بخشند یا پس از سقوط در آب از وسایل ایمنی مانند تشک های بادی و جلیقههای نجات استفاده کنند در حالی که معلوم نیست چرا هیچ یک از این اقدامات صورت نگرفت.
هواپیمای مارتین مرینر که به کمک این هواپیماها شتافته بود به گونه ای ساخته شده بود که میتوانست بر روی آب بنشیند در حالی که این هواپیما نیز بی آنکه با برج مراقبت تماس بگیرد به طرز اسرار آمیزی ناپدید شد.
واقعیت حادثه تا به امروز کشف نشده و این ماجرا همچنان در شمار یکی از اسرار حل نشده عالم باقی مانده است.
کشف نقاشی «ونگوک» در ترکیه:
یک نقاشی رنگ روغنی منسوب به «ونسان ونگوک» هنرمند بزرگ هلندی در ترکیه پیدا شد.
پلیس ترکیه یک تابلوی نقاشی با امضای ونسان ونگوک را شناسایی و ضبط کرده است. هنوز هیچ فردی به اتهام سرقت، در این پرونده دستگیر نشده است.
این نقاشی هنگام بارزسی یک ماشین در استان توکات کشف شد و اکنون برای بررسی بیشتر به دانشگاه این شهر سپرده شده است. دلیل شک کردن نیروهای پلیس، دیدن این نوشتهها پشت تابلو بود: «ونسان ونگوک، لاهه 1882» و «موزه ملی دریانوردی هلند، مرد یتیم، ایستاده».
براساس نتایج بررسیهای اولیه، گمان میرود این نقاشی 44 در 46 سانتیمتری یکی از کارهای مجموعه «مرد یتیم» استاد امپرسیونیسم هلند یا کپی از سبک او باشد.
به گزارش حریت دیلینیوز، پشت این تابلوی نقاشی، تمبر موزه «متروپولیتن» نیویورک دیده شده است. نیروهای پلیس ترکیه با اطلاع دادن به موزه «ونگوک» در هلند و موزه «متروپولیتن» این پرونده را پیگیری میکند.
ونگوگ (1890- 1835) نقاش نامدار هلندی بود که در زندگیاش، در گمنامی کامل به سر میبرد، اما اکنون بهعنوان یکی از تأثیرگذارترین نقاشان پستامپرسیونیسم شناخته میشود.
او در اواخر عمر بهشدت از بیماری روانی و فشار روحی رنج میبرد و همین موضوع به خودکشیاش منجر شد. ونگوک دو روز پس از اینکه در یک مزرعهی گندم به
در قسمت های مخصوصی از غرب روسیه، اگر به درستی بنگرید قطعات متلاشی شده بتنی و خورده پاره های فلزی را می بینید که خیلی هم هیجان انگیز نیستند. اما اگر زیر این سنگ ها را زیر و رو کنید، یک صفحه فلزی پیچ شده به زمین را خواهید دید. اما این صفحه فقط یک فلز قدیمی نیست بلکه درپوش جوش شده حفره ایست که بیش از ۱۲ کیلومتر به درون زمین حفاری شده است.
اما ۱۲ کیلومتر حدودا چقدر است؟ می توان گفت که از عمیق ترین نقطه اقیانوس بیشتر است و در واقع عمیق ترین حفره ای است که تا به حال در زمین حفاری شده است. نام این حفره سوراخ حفاری شده بسیار عمیق کولا و از نادر سوراخ هایی است که برای رسیدن به نفت یا گاز حفر نشده و هدف حفاری آن کاملا علمی است.
وقتی که شوروی در سال دهه 1970 شروع به کندن این حفره کرد، بیشتر این هدف مد نظر بود که از محتویات پوسته زمیناطلاعات بیشتری گردآوری شود. زیرا حقیقت این است که ما از ورای منظومه شمسی اطلاعات بیشتری داریم تا اینکه در زیر پایمان چه می گذرد. با اینکه در 24 سال پس از شروع پروژه دانشمندان به آن اندازه که فکر می کردند در اعماق زمین پیش نرفته بودند، اما موفق شدند که سوراخی ۱۲ کیلومتری در زمین ایجاد کنند. این رکوردیست که تاکنون شکسته نشده است!
اما ما از این تلاش عظیم چه یاد گرفتیم؟ در درجه اول متوجه شدیم که در عمق 12 کیلومتری در پوسته زمین آب وجود دارد، چیزی که دانشمندان حتی آن را ممکن نمی دانستند چه برسد که به چشم ببینند. علاوه بر این، در 7 کیلومتر پایین تر از سطح زمین نیز، فسیل های میکروسکوپی از 24 گونه ارگانیسم تک سلولی منقرض شده یافت شد.
همچنین دانشمندان به سنگ هایی رسیدند که 2.7 میلیارد سال عمر داشتند و با این که این موضوع خیلی شگفت انگیز بود، اما همین سنگ ها برای دانشمدان تبدیل به یک چالش غیر قابل رفع نیز شدند. چرا؟ برای اینکه دما در حدود 180 درجه سلسیوس، در واقع 80 درجه بیشتر از آن چه دانشمندان پیش بینی کرده بودند، بود.
آیا ما خواهیم توانست بیشتر از این به مرکز زمین نزدیک شویم؟ برای پاسخ به این سوال باید گفت که از سال 1994 بسیار می گذرد و شاید اکنون فناوری به ما اجازه این کار را بدهد.
تمبر چاپ شده برای یادبود سوراخ حفاری شده بسیار عمیق کولا
درون جمجمه ای که اولین بار در سال 2006 در نزدیکی یک منطقه متعلق به عصر آهن در انگلستان کشف شد، مغزی وجود دارد که تخمین ها قدمت آن را به 600 سال پیش از میلاد می رسانند، یعنی این مغز برای 2600 سال پیش است.
مغز که درون یک جمجمه سر بریده شده کشف شد به دلیل قرار گفتن سر در گل رسی خیس و متراکم، تقریبا دست نخورده مانده است. تیم 34 نفره دانشمندان می گویند که به دلیل پوشش گلی اطراف سر، مغز و اسکلت جمجمه برای بیش از 2000 سال در محیطی بدون حضور اکسیژن سالم مانده اند و پوسیده نشده اند. تیم کاوشگران بافت های مغز را نرم و تاب آور توصیف کرده اند.
ریچل کابیت می گوید: من به درون سوراخ پایین جمجمه نگاه کردم تا آن را بررسی کنم اما ناگهان ماده اسفنجی زرد روشنی نظرم را جلب کرد! هرگز چنین چیزی ندیده بودم.
با این حال، سرنوشت صاحب مغز خیلی هم خوشایند نبوده است. به گفته پژوهشگران اول ضربه سختی به گردن او وارد شده است و سپس سرش از بدن جدا گشته است. بررسی های مهره های گردن نشان می دهد که پس از یک ضربه سنگین، سر او با یک چاقوی کوچک تیز بریده شده است. و احتمالا شخص مذکور بین 25 تا 45 سال داشته است.
دفن شدن سریع جسد دلیل بقای طولانی مدت مغز اوست. دانشمندان در تلاشند تا حالا که مغز در معرض اکسیژن قرار گرفته است آن را محافظت کرده تا مدت زمان بیشتری نگاه دارند.
در میان دست نخورده ترین جنگل هایهندوراس، در مکانی که هیچ انسانی سکونت نمی کند و حیوانات برای اولین بار با انسان ها روبرو می شوند، بقایای شهری کشف شده است که با نامشهر گمشده خدای میمونیاشهر سفیداز آن یاد می شود.
باستان شناسان کاخ های عظیم، جان پناه های خاکی، انبارها، و هرم های خاکی را یافته اند که به فرهنگی متعلقند که هزاران سال پیش می زیسته و ناگهان از صفحه روزگار محو شده است. گروه کاوشگری که هفته پیش از منطقه کاوش بازگشت، نهانگاه تعداد بسیار زیادی از مجسمه های سنگی را یافت که از زمان متروکه شدن شهر دست نخورده باقی مانده بودند.
تیم کاوش نیز شامل یک باستان شناس، انسان شناس، گیاه شناس نژادی، مهندس لیدار، مستند ساز و گروهش، همراه با 16 سرباز نیروهای ویژه هندوراسی و نویسنده و عکاس نشنال جئوگرافیک بود.
برخلاف مایا ها که در نزدیکی این تمدن بوده اند، این فرهنگ گم شده بسیار کم مورد کاوش و مطالعه قرار گرفته است و تقریبا شناخته شده نیست تا حدی که باستان شناسان حتی برای شهر نامی ندارند.
کریستوفر فیشر می گوید که شرایط بکر و به یورش نرفته شهر به طرز باورنکردنی ای نادر است. او حدس می زند که نهانگاهی که در پایین یک هرم کشف شده، احتمالا درگاهی برای پیشکشی باشد.
52 عدد از اشیا باستانی یافت شده کمی از خاک بیرون آمده بودند و گمان می رود که بسیاری نیز در زمین دفن شده باشند. این اشیا شامل صندلی های اعیانی ( به نام مِتات)، ظروفی تزئین شده با نقوش مار، کرکس و دیگر اشکال جانور دیس بودند.
چشمگیر ترین شیئ ای که از خاک بیرون زده است، سر یک مجسمه بت ( انسانی تبدیل شده به یوزپلنگ) است و احتمالا یک شَمن جاودیی در حالت تبدیل شده و روح مانند را نشان می دهد. شیئ پیدا شده شبیه شخصی است که کلاهی بر سر دارد و قدمت آن 1000 تا 1400 سال پیش تخمین زده می شود.
از اشیا باستانی فقط لیست برداری شده است و طبق مقررات علمی مکان آنها جابجا نشده است. همچنین برای محافظت از سایت شهر، مکان آن فاش نشده است.
اولین بار در ماه می سال 2012، پس از یک نقشه کشی هوایی در دره ای دور افتاده در لا موسکیتا که پر از باتلاق، رود، و کوه است، بقایای شهر کشف شد.
برای صدها سال، کاوشگران از شهر سفید گم شده افسانه ای سخن می گفتند که بارو های آن از فراز شاخسار جنگل دیده می شده است. داستان های بومیان نیز پیرامون شهری به نام شهر سفید یا خانه کاکائو بوده است که پس از ورود کشورگشایان اسپانیایی، مردم بومی به آن پناه برده بودند، شهری همانند پردیس هیچ کس از آن باز نگشته بود.
تا سال 1920 کاوش های گوناگونی برای پیدا کردن شهر سفید یا Ciudad Blanca صورت گرفت. باستان شناس عجیب،تئودور مورده (Theodore Morde) مشهور ترین اکتشاف را در سال 1940 ثبت کرد که اکنون تحت حفاظت موزه بومیان آمریکا قرار دارد.
مورده با هزاران شی باستانی بازگشت و ادعا کرد که شهر را کشف کرده است. بر طبق گفته های مورده، مردم بومی می گویند که در شهر مجسمه بزرگی از یک میمون دفن شده است. او از افشا کردن مکان شهر سر باز زد زیرا می ترسید که وسایل گرانبها و آثار باستانی آن به تاراج برود. سرانجام با خود کشی مورده، برای همیشه قضیه و مکان شهر مسکوت ماند.
با آنکه باستان شناسان دیگر به وجود شهر های گمشده و یا حتی شهر سفید باور ندارند، اما گمان می کنند که موسکیتا که منطقه ای دست نخورده است پر باشد از چنین شهر های گمشده ای و در واقع چیزی مهم تر یعنی تمدنی گمشده آنجا خفته باشد.
دره ای که باستان شناسان به آنجا رفته بودند چنان بکر است که به نظر می رسد حیوانات تا پیش از این هیچ انسانی ندیده اند. گیاه شناس نژادی گروه، مارک پلاتکین می گوید: این نقطه دست نخورده ترین جنگل در تمام آمریکای مرکزی است و اهمیت آن نباید نادیده گرفته شود.
جنگل های هندوراس و مکان این شهر که در میان جنگل های بارانی جای گرفته است و در خطر جنگل زدایی و چرای بی رویه حیوانات اهلی قرار دارد.
پیشینه توجه به عدد طلایی نه به زمان فیبوناچی بلکه به زمانهای بسیار دورتر میرسد.
اقلیدس در جلد ششم از سیزده جلد کتاب مشهور خود که در آنها هندسه اقلیدسی را بنا نهاد، این نسبت را مطرح کردهاست.
لوکا پاچیولی در سال ۱۵۰۹ میلادی کتابی با عنوان نسبت الهی (The Divine Proportion) تالیف کرد. وی در آن نقاشیهایی از لئوناردو داوینچی آوردهاست که پنج جسم افلاطونی را نمایش میدهند و در آنها نیز به این نسبت اشاره شدهاست.
برای دریافت این مفاله به صورت کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید.
مصریان، سالها قبل از میلاد از این نسبت آگاه بودهاند و آن را در ساخت اهرام مصر رعایت کردهاند. بسیاری از الگوهای طبیعی در بدن انسان این نسبت را دارا هستند. نسبت طول ضلع پنج پر منتظم به طول ضلع پنج ضلعی منتظم برابر همین عدد است. روانشناسان هم بر این باورند زیباترین مستطیل به دید انسان، مستطیلی است که نسبت طول به عرض آن برابر عدد طلایی باشد.
شهر زیرزمینی ۶طبقه ای کشف شده در شهرستان "موجور" از توابع استان "کئرشهیر" ترکیه در انتظار بیرون آمدن از زیر خاک بسر می برد.
این شهر زیرزمینی در خلال فعالیتهای یک شرکت ساختمانی در سال ۱۹۷۴کشف شده است که تاکنون دو طبقه از این شهر شش طبقه برای بازدید عموم بازشده است.
این شهر که گفته میشود، به سده های سوم و چهارم بعد از میلاد تعلق دارد، عارف یالچین فرماندار موجور طی سخنانی در این رابطه گفت:" مردمان آن دوره که ترویج مسیحیت مراحل اولیه را طی می کرد، برای رهایی از ظلم و بیداد و بقای ادیان خود، در این شهر زندگی می کردند".
شهر زیرزمینی مذکور، ۷۰درصد منطقه مسکونی شهرستان موجور را دربر گرفته است.این شهر شامل اماکن مسکونی، انبارها و سرپناهی برای دامها می باشد.
گفتنی است کارشناسان بر این عقیده اند که منطقه در آینده نزدیک بصورت مرکز جاذبه جهانگردی در خواهد آمد.
حافظه تاریخ همیشه در مورد «نقش آفرینانش» دقیق نبوده است و به دفعات دچار فراموشی شده است، خصوصا این فراموشی در مورد زنان بیشتر از مردان است. روی سخن تاریخ با مردان تاریخساز است و عبارت «زنان تاریخساز»، عبارت غریبی است؛ برای همین گفته میشود تاریخ مذکراست. «زینب پاشا» یکی از شخصیتهای گمشده تاریخ ایران است که به تنهایی و در اوج روزهای پردهنشینی زنان، پرچمدار اعتراضهای مردمی پیش از انقلاب مشروطه در تبریز بود. قیام وی از جمله حرکتهای مردمی بود که در شکلگیری انقلاب تجددطلبی مشروطه در تبریز نقش داشت. زینب پاشا با شکستن حریم دیکتاتوری ترس، جرئت اعتراض را در مردم بیدار کرد، اما نامش در زیر سایه بلند نامهای رجال دوران ناپیدا و به دست فراموشی سپرده شد. لذا رد پای محسوسی از وی در اسناد مکتوب موجود یافت نمیشود. بیشتر منابع تحقیقی از زندگی زینب پاشا، منابع شفاهی هستند که یا سینه به سینه نقل شده و یا در خاطرات و نقل قولهایی در ارتباط با زندگی دیگران نامی هم از او آورد. تعداد اسناد و مکتوباتی که در ارتباط با زینب پاشا در چند سال اخیر منتشر و گردآوری شده است، محدود است که غالبا به صورت کتاب و مقاله منتشر شده است و بیشتر براساس تجربیات شخصی کسانی است که یا در زمان زینب پاشا در قید حیات بودهاند و نگارنده شانس مصاحبه و گفتگو با وی را داشته است یا اشارات کوتاهی است در لابلای خاطرات و دستنوشته های راویان پر آوازه قیام مشروطه. زینب پاشا معروف به «بیبیشاه زینب»، «زینب باجی»، و «دهباشی زینب» در محله عمو زینالدین که یکی از محلات قدیمی و فقیرنشین شهر تبریز است به دنیا آمد. پدرش شیخ سلیمان، روستایی تهیدستی بود که مانند بسیاری دیگر، روزگار را به سختی میگذارنده است. نام پدر، تنها اسمی است که در کنار اسم زینب دیده میشود و اطلاعاتی مبنی بر ازدواج زینب در دست نیست. در تنها عکس منسوب به زینب پاشا، وی زنی است تنومند و قویهیکل که با بیقیدی پا روی پا اندخته و برخلاف دیگر زنان در تصویر اثری از طنازی یا ظرافتهای زنانه معمول در چهره وی دیده نمیشود. گفته شده است او برخلاف دیگر زنان آن زمان تبریزی که روبنده به صورت خود میزدند، با صورت باز و بدون روبنده رفتوآمد میکرد و مانند مردان به قهوهخانهها رفت و آمد داشت و بیمهابا در جمع مردان مینشست و قليان میکشيد. او در عملیات و حملاتی که انجام میداد چارقد از سر برمیداشت و به نشان تحقیر مردان آن را به سویشان پرتاب میکرد.غارت اموال اغنیا و تقسیم آن در بین فقرا محور اصلی فعالیتهای زینب پاشا را تشکیل میداد و در این راستا ترسی از شکستن قالبهای سنتی جنسیتی مرسوم نداشت و حتی در مواردی با نمایش رفتارهای مردانه، قدرت و توانمندیهایش را به رخ جامعه مردان میکشید.
یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند. همراهانش تیرو کمانشان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش را روی ساعدش نشاند. شاهین از هر پیکانی دقیق تر و بهتر بود، چرا که می توانست در آسمان بالا برود و آنچه را ببیند که انسان نمی دید. آن روز با وجود تمام شور و هیجان گروه، شکاری نکردند. چنگیزخان مایوس به اردو برگشت، اما برای آنکه ناکامی اش باعث تضعیف روحیه ی همراهانش نشود، از گروه جدا شد و تصمیم گرفت تنها قدم بزندبیشتر از حد در جنگل مانده بودند و نزدیک بود خان از خستگی و تشنگی از پا در بیاید. گرمای تابستان تمام جویبارها را خشکانده بود و آبی پیدا نمی کرد، تا اینکه رگه ی آبی دید که از روی سنگی جاری بود. خان شاهین را از روی بازویش بر زمین گذاشت و جام نقره ی کوچکش را که همیشه همراهش بود، برداشت. پرشدن جام مدت زیادی طول کشید، اما وقتی می خواست آن را به لبش نزدیک کند، شاهین بال زد و جام را از دست او بیرون انداخت.چنگیز خان خشمگین شد، اما شاهین حیوان محبوبش بود، شاید او هم تشنه اش بود. جام را برداشت، خاک را از آن زدود و دوباره پر کرد. اما جام تا نیمه پر نشده بود که شاهین دوباره آن را پرت کرد و آبش را بیرون ریخت. چنگیزخان حیوانش را دوست داشت، اما می دانست نباید بگذارد کسی به هیچ شکلی به او بی احترامی کند، چرا که اگر کسی از دور این صحنه را می دید، بعد به سربازانش می گفت که فاتح کبیر نمی تواند یک پرنده ی ساده را مهار کند.این بار شمشیر از غلاف بیرون کشید، جام را برداشت و شروع کرد به پر کردن آن. یک چشمش را به آب دوخته بود و دیگری را به شاهین. همین که جام پر شد و می خواست آن را بنوشد، شاهین دوباره بال زد و به طرف او حمله آورد. چنگیزخان با یک ضربه ی دقیق سینه ی شاهین را شکافت. ولی دیگر جریان آب خشک شده بود ...چنگیزخان که مصمم بود به هر شکلی آب را بنوشد، از صخره بالا رفت تا سرچشمه را پیدا کند. اما در کمال تعجب متوجه شد که آن بالا برکه ی آب کوچکی است و وسط آن، یکی از سمی ترین مارهای منطقه مرده است. اگر از آب خورده بود، دیگر در میان زندگان نبود. خان شاهین مرده اش را در آغوش گرفت و به اردوگاه برگشت. دستور داد مجسمه ی زرینی از این پرنده بسازند و روی یکی از بال هایش حک کنند:یک دوست، حتی وقتی کاری می کند که دوست ندارید، هنوز دوست شماست.و بر بال دیگرش نوشتند:هر عمل از روی خشم، محکوم به شکست است.
جمجمه "یک سرباز رومی" که در لشگرکشی به سرزمین گل ها کشته شده است. حدود 52 سال پیش از میلاد خنجری که در جنگ باعث مرگ او شده؛پس از بیش از 2000 سال هنوز در جمجمه اش قرار دارد!
کتاب آشپزی دیکتاتورهای جهان شبیه کتابهای دیگر نیست. این کتاب دستور غذای رهبران خودکامه جهان را به خانه شما می آورد تا طعم غذای آنها را بچشید.
اگر هرگز مایل به چشیدن غذای دیکتاتورها بوده اید، اکنون کتابی از دستور غذاهای این افراد در اختیار شماست.
ویکتوریا کلارک و ملیسا اسکات، نویسندگان کتاب "آشپری دیکتاتورها"، این کتاب را ترکیبی از تاریخ، آلبوم عکس و دستور غذاهای دیکتاتورهای معروف جهان همچون هیتلر و استالین می دانند.
آنها در مقدمه کتاب خود نوشته اند: "ما امیدواریم این کتاب شما را سرگرم کند، با دستور غذاهایی لذیذ آشنا شوید، و همچنین به شما نشان دهد که فاصله بین افراد عادی و این دیکتاتورها چقدر باریک است."
این کتاب شرحی تفصیلی از زندگی دیکتاتورها با معرفی غذاهایی است که آنها می خوردند.