بو منم آتا
نسیم خانیم!
تالا- تالا تاتا تام تام بولودلارین سلامی نی آلان قیز
قاری بولودلارین ولم یکن له کفوا" احدینه یازیلان قیز
آدیمی یاغمورلاردان سور
یاغمورلارا دئی:
دنیزه ساری گلسه لرده
آفتابا گوتورمه سینلر
ایشیغیلیغا چیخمادی بولودلاریم
آنالاری مه لر قالدی
باشیما آتلاندیلار
گوجوم چاتمادی اوزومه
الله دا بوغازیمداکی بولودلاری
داشدان یوموشاق یارادا بیلمه دی
بویوردن گیردیلر
بوغازیمدا ، بولودلارین باشماق تایی قالدی
اوتقونا بیلمه دیم...
بو منم آتا
نسیم خانیم!
ائوره شه یوللارین دوشیزه ی مکرمه سی
ایزسیز یوللارین ، این ره که تو می روی به ترکستانی...
زردشت کیتابی نین چنین گفت.و
موتلو آینالارین موتو مهمان خاناسی
داش باشلی دنیانین حجرالاسود داشی
بو منم آتا
نسیم خانیم!
یازقی ما یازیلمیش یئسیر مکتوبلاردا
نه باغ منه قالدی، نه ده داغ
آغاجلیغیم بالتا یئمه میش آغاجا چئوریلمه دی
قویروقلارین قیسیب نم هارایا گئتدیلر
بیر سوفرادا دوز چورک یئیه ن . دوزدانی سیندیران قوشلار
تانری لارا دئی:
آغاجلار یالیقیزلیغا یارانماییب
قوش لار قانادسیزلیغا
اورمو گولو سوسوزلوغا
خان چوبان ساراسیزلیغا
بو منم آتا
نسیم خانیم!
گوموش آتلازلارین عبدالباسطی سی
ساری بنووشه لر مقللیدی
حئییض دن عمله گلن قیزیل گوللرین ننه لییی
نرگیزلرین بوراملی دایه سی
سندن باشقا
هئچ کیمسه بیلمه دی
باشیمدان سئل لر، سولار آشیب
یئسیر بیر قالابالیغا دونموشم
نه کورپو تاپیرام کئچه م
نه سو تاپیرام ایچه م
دیشیمه سالمیشام دویون لری
بارماغینان آچیلماییرلار آتا!
سندن باشقا
هئچ کیمسه بیلمه دی
ایگیت بارماغلاریمدا کپنک لر قوجالدی
ساری ساچلاریمدا گونه باخانلار
داشیم دوشدو دونیانین باشینا
دونیایا دئی:
ایگنه سین یئمه میشدیم کی...
بو منم آتا
نسیم خانیم!
گل منی میندیرک دره لردن آشان " آغ آتینا"
گل منی اویره دک سونسوز اوفوق لار
گل منی آپاراق نیگار خانیمین "میرکورکورومو" گیله
گل منی گئیدیرک لوپ لوپدان چیخان تانری نین اگنینه
گل لعنت یوللایاق
یاوان،اولدوزسوز گئجه لرین اکیب دوغانینا
ذاتینین سودونه
گل منی قایتاراق گرانادایا
گوی لر بویوگون سوزونو یئره سالمازلار
من دئمه کدن
اوزومون دریسی گئدیب
من دئییب من ائشیتمیشم
گل آتا!
گل سن دئی اولدوزلارا
منی یئردن گوتورسون لر
اي فلك ياخچي مني درده گرفتار ائله دين وسط دايره ده نقطه ي پرگار ائله دين گوروم اي چرخ فلك نظم و نظامون پوزولا نييه پس تکجه مني درده گرفتار ائلدين .
.
ey fələk yaxcı məni dərdə gireftar elədin
vəsəte dayirədə nogteye pərgar elədin
görüm ey çərx fələk nəzm o nizamun pozula
niyə pəs təkcə məni dərdə gireftar elədin
آتالار بایرامی موبارک اولسون Atalar bayrami mubarek olsun. روزپدر مبارک باد.
آتام چوخ گئجه لر ائوه گلمزدی
چؤللرده قالاردی یای ایله قیشی،
سؤز-سؤزه گلنـــــــــده آدینا آنام ،
دئیردی چؤل قوشو، بییابان داشی
atam çox gecələr evə gəlməzdi,
çöllərdə qalardi yay ilə qişi,
söz-sözə gələndə adina anam,
deyərdi çöl quşu, biyaban daşi
قاییتدیم آتامین قبرینه باخدیم،
داها نه مزارلیق، نه مزار گؤردوم،
قارا داش آلتیندا، تورپاق آلتدا یوخ،
آتامی اؤزومده یاشایار گؤردم
qayitdim atamin qəbrinə baxdim,
daha nə məzarliq, nə məzar gördüm
qara daş altinda, torpaq altda yox,
atami özümdə yaşayar gördüm
یئنه گؤزلریمله یاشاردی گؤزو،
یئنه دولوخساندی، یئنه آغلادی
او، آغلاماق دئییل، چاغلاماق ایدی،
بوغولموشدو، منی گؤردو چاغلادی
yenə gözlərimlə yaşardi gözü,
yenə doluxsandi, yenə agladi
o, aglamaq deyil, çaglamaqidi,
bogulmuşdu, məni gördü çaglado
بولود قاراچورلو سهند/Bulud qarqcorlu Sahand
آتا بیر گوهر یکتادی کی دونیانی بَزیر گئجه گوندوز چالیشیر کل بو دونیانی گَزیر آتا بیر کلمه دی معناسی بوتون دونیا جا وار بی وفا چرخ فلک قول قاناتین گونده اَزیر
وطن وطن وطن دئییب سئورم ائلیمی یاشاسین دئییب ایسترم دیلیمی بو داغلاری یالنیز گزیب دؤلاننام لاله لر عطریله سوزوب بولاننام
بو گوللرین چؤخدو منه سئوگیسی
او گؤزلرین دؤلدو یئنه عشقیسی
.
.
Vətən vətən deyib sevərəm elimi
Yaşasın deyib istərəm dilimi
Bu dağları yalnız gəzib dolannam
Lalələr ətriylə süzüb bulannam
Bu güllərin çöxdu mənə sevgisi
O gözlərin doldu yenə eşqisi
سیدعمادالدین نسیمی، شاعر و متفکّر حروفی در قرن هفتم هجری بود. وی به ترکی و فارسی و عربی شعر سرودهاست. ولی دیوان عربی او در طول زمان مفقود شده است. سازمان بینالملی یونسکو به خاطر کوششهای وی در اشعار انسانی و صلح جهانی در سال ۱۹۷۳ این سال را سال نسیمی اعلام کرد.
محل تولد
با توجه به اینکه از جزییات زندگی نسیمی اطلاعات کمی در دست می باشد لذا در مورد محل تولد او موارد مختلفی بیان می گردد. طبق نظر ادوارد براون وی متولد شهر بغداد بوده و برخی دیگر او را متولد شیراز می دانند .البته تولد او در آذربایجان مسجل است و عده ای بسیاری از علما اورا متولد شهر اورمیه آذربایجان میدانند.
سبک شعر
دیوان نسیمی حاوی قالبهای متنوع شعری از قبیل غزل، قصیده، رباعی اکثرا به زبان ترکی است. به علت تأثیری که طریقت حروفی به دیگر عقاید عرفانی داشته، بسیاری از شعرهای بکتاشی و علوی به نسیمی نسبت داده شده است.
نمونهای از شعر نسیمی بیت زیر است:
منده سیغار ایکی جهان من بو جهانه سیغمازام
گوهر لامکان منم کون و مکانه سیغمازام
هر چند دو جهان در وجود من گنجیده، من در این دنیا جای نمگیرم
من گوهر لامکان هستم که به کائنات و مکانها نمی گنجم
سيد عمادالدين نسيمي و مكتب حروفيه
ائی خسته کؤنول، دردینه درمان طلب ائیله،
گر جان دیلر اینسان، یئری، جانان طلب ائیله!
ائی بولبولو قودسی نه گرفتار قفس سن؟
سیندیر قفسین تازه گولوستان طلب ائیله!
بعد از آشنایی با نعیمی تبریزی در سال 1386 میلادی به مکتب حروفیه و فلسفه ی وحدت ذات روی آورد. بعد از آن به نسیمی تخلص کرد و تمامی اشعار بعد از آن با تخلص نسیمی سرود.
در سال 1394 فضل الله نعیمی به دست فرزند تیمور خان، میرانشاه کشته شد.بعد از مرگ نعیمی،نسیمی به وصیت وی، آذربایجان را به قصد آنا دولو (آناطولی یا ترکیه ی امروزی) ترک گفت. سپس آنا دولو را به قصد حلب سوریه ترک کردبه خاطر اشعار فلسفی و پیچیده ی نسیمی، بسیاری از حاکمان و روحانیان با وی به دشمنی برخاستند. و وی را مرتد از دین اسلام خواندند. از طرفی به خاطر حمایت از مردم مظلوم ، دشمن درجه ی یک فرزند تیمور خان گشت. و همچنین به خاطر اشعار ی که در ستایش اهل بیت بود، اهل تسنن نیز با وی به دشمنی برخاستند. به همین خاطر وی دشمن مشترک غارتگران مغول، روحانی نماهای شیعه و تند رو های سنی گشت. به همین سبب بعد از حبس و شکنجه های فراوان در زندان حلب سوریه به طرز وحشتناکی همانند مرگ شخصی که سال ها وی را تبلیغ می کرد (حلاج منصور حسینی) زندگی را بدرود گفت.
در مورد مرگ وی نوشته اند که:
یکی از شاگردان نسیمی در میدان حلب شعری از نسیمی می خواند
(حق بین نظری باید تا روی مرا بیند
چشمی که بود خودبین کی روی خدا بیند)
سربازان حلب که به دنبال نسیمی بودند، بعد ازشنیدن شعر جوان را دستگیر وی تحویل حکومت می دهند در هنگام به دار آویختن شاگرد جوان، نسیمی خود را معرفی کرده و شاگرد را آزاد می کنند. دادگاهی تشریفاتی بر علیه نسیمی تشکیل می شود. ولی از آنجایی که بزرگ مردی نسیمی بر همگان معلوم بود همگی از دادن رأی مرگ بر علیه نسیمی امتنا می ورزند.الا یک نفر به نام شهاب الدین بن هلال، دشمن خونین شیعیان، به تنهایی مسؤلیت اعدام نسیمی را به عهده می گیرد.وی نسیمی را به اتهام انا الحق گویی خارج از دین می خواند.و وی را مرتد و نجس می خواند.تا جایی که حکم قطع عضو تماس گیرنده با نسیمی را صادر می کند.در هنگام اجرای حکم دادگاه(زنده زنده پوست نسیمی را می کنند و دست و پاهایش را قطع می کنند) خون زیادی از شاعر می رود و یکی از زاهدان به طعنه می گوید: “تو که آنقدر اناالحق می گویی پس نباید از مرگ هراسی داشته باشی! پس چرا این گونه از ترس رخت زرد شده.
نسیمی جواب می دهد:
آندم که اجل موکل مرد شود
آهم چو دم سحر گهی سرد شود
خورشید که پر دل تر از آن چیزی نیست
در وقت فرو شدن رخش زرد شود
از قضا به هنگام پوست کندن شاعر، قطره ای از خون وی به انگشت حکم دهنده که در محل اجرای حکم حاظر بود، می چکد. مردم که به دنبال چنین فرصتی برای رسوایی بن هلال می گشتند. همگی خواستار قطع انگشت حکم دهنده می شوند. ولی وی با بی شرمی می گوید:
من این سخن را به عنوان مثال زدم.
نسیمی با آن حال دگرگون می گوید:
زاهیدین بیر بارماغین کسسن دؤنر حقدن گئچر
گؤر بو میسکین عاشیقی سرپا سویارلار،آغلاماز!
ترجمه:
زاهد از بهر یک انگشت ز حق روی گردانید
پوست گیرند ز عاشق بنگر باکم نیست
و بدین ترتیب نسیمی در سال 1417 میلادی به شهادت رسید. آرامگاه او هم اکنون در حلب زیارتگاه زائران است. بر روی سنگ مزار او چنین نوشته اند:
یؤزؤلدؤن دؤنمدون مردانلیگدن
خدایه بیله دیر حب صمیمی
کثافدن چیخیب اولدون به حقه
گلستان الهی نین نسیمی
ترجمه:
بریده بریده شدی و از مردانگی روی بر نگرداندی
خدایا این چنین است عاشق بودن
از دنیای کثیف بیرون شدی و به سوی حق شدی
نسیم گلستان الهی
نسیمی به سه زبان عربی،فارسی و ترکی آثار گرانبهایی به جای گذاشت. متأسفانه دیوان عربی وی گم شد. احتمالاً به دلیل اشعاری در مدح اهل بیت(ع)، این دیوان پس از مرگ وی در همان زمان ها از بین رفته است ،دیوان فارسی وی نیز ناقص است. دیوان کامل ترکی وی برای اولین بار به تصحیح پروفسور صدیق به چاپ رسید.با همه ی ستمی که در طول زندگانی بر وی شد. شعری با مضمون شکایت در آثار وی نمی توان یافت. تمامی اشاعر او در تبلیغ فلسفه ی وحدت ذات،حروفیه (حروفیه مکتبی است که مؤسس آن نعیمی بود که خود اختلاف در فلسفه و عرفان است) و عرفان است. از اشعار شاعر معلوم است که وی از بزرگانی چون،نظامی،مولوی،عطار و حافظ تأثیر گرفته و بر شاعران بزرگی بعد از خود، چون:
حبیبی،کیشوری، حقیقی ، فضولی، ختایی، قوسی، غیبی، محیطی، جعفری، نباتی، انوار (با وجود اینکه قاسم انوار به تبعیت از نسیمی شعر سروده است و با وجود شاعران بزرگی چون مولانا محمد فضولی ،انوار را بزرگترین شاعر آذربایجان خوانده اند.به هر صورت این اختلاف سلیقه ای است که مابین صاحبنظران وجود دارد.) و بسیاری دیگر تأثیر گذاشته است. غزل ترکی آذربایجان در قرن هشتم هجری با نسیمی تحولات تازه ای را تجربه می کند. تاثیراتی که نسیمی بر غزل ترکی آذربایجان داشت، تنها برای دوره او نه، بلکه برای تمام ادوار شعری تعیین کننده بود. او به غزل ترکی آذربایجانی “جانی تازه، معنی جدید، مضمون نو، مسیر تازه ای” داد. غزلیات قاضی بورهان الدین اگرچه به لحاظ سبک اصالت بیشتری دارد، اما از لحاظ وزن، فاقد نظم و روانی کافیست. این مساله برای اشعار آن دوره طبیعی می نماید چه غزل ترکی آذربایجان در این اعصار مراحل تکوین و تکامل خود را می پیماید. هنوز جا برای کار و صیقل یافتن غزل ترکی آذربایجان زیاد است. این مساله تنها شامل سبک و وزن نشده و جنبه های فکری، بدیعی و بیانی را نیز شامل می شود.
نسیمی از میراث شعرای پیشین ترک و فارس و عرب برخوردار بود. همین مساله باعث می شود تا وی تمام فنون و ظرافت های شعر شرقی را دارا باشد. بکارگیری همه این مطالعات و داشته های ادبی، به همراه روحیه مبارز و اعتقادات باطنی و عرفانی، باعث شد تا نسیمی مضامین فلسفی و اجتماعی را که روح اعتراض و مبارزه در آنها نمودار است وارد غزل ترکی بکند. نسیمی با مهارت ثابت کرد که عشق و شور جوانی و محنتهای عاشق رنج دیده و بی وفایی زیبارویان، تنها مضامین قابل توجه شعر و شاعر نخواهد بود. اگر شاعر دست مایه و قدرت آن را دارا باشد غزل قابلیت آن را دارد تا مضامین فلسفی، عرفانی و اجتماعی را نیز به ماده شعر تبدیل کند.
قرن 7 و 8 هجری شاهد تحولات بنیادین در ادبیات تمام منطقه است. در قلمرو ترکان سلجوقی و در آسیای صغیر، مولوی و یونوس امره در سبک و زبان خود تبدیل به اسطوره های ابدی می شوند. در فارس نیز سعدی و حافظ به همین سیاق. در همه این موارد مضامین عرفانی، فلسفی و اجتماعی به ظهور و بروز می رسند و رشد و پختگی خود را به نمایش می گذارند. و در آذربایجان ترکها، نسیمی انگار که نقطه تلاقی همه این بزرگان است:
دۆشدۆ یئنه دلی کؤنۆل گؤزلرینین خییالینه
کیم نه بیلیر بو کؤنلۆمۆن فیکری ندیر، خییالی نه ؟
آلی ایله آلا گؤزلرین آلدادی آلدی کؤنلۆمۆ
آلینا گؤر نه آل ائدر، کیمسه ایریشمز آلینه….
ترجمه:
باز دل دیوانه در خیال چشمانت
که می داند دلم در چه فکریست، خیالش چیست ؟
با مکر و حیله چشمان خمارت فریب داد و تسخیر کرد دلم را
وه که چه مکر می کند، کسی بدان پی نبرد…
زبان نسیمی به اندازه ای در تکامل شعر و نکات ادبی موفق بود که خط سیر قاضی بورهان الدین را در وی ساری و جاری می بینیم. شاید همین تلاشها است که باغ شعر ترکی را چندان بارور می کند که کیفیت آفرینش و آفرینندگی فضولی را پیدا می کند.
اؤزۆنۆ مندن نهان ائتمک دیلرسن، ائتمه گیل
گؤزلریم یاشین روان ائتمک دیلرسن، ائتمه گیل
ترجمه:
خود نهان کردن از من خواهی، مکن
اشک چشمانم روان خواهی، مکن
انسان – خدا که نسیمی در اشعارش به ستایش آن می پردازد موجودی انتزاعی نیست؛ بلکه تصویر بدیع انسان واقعی است. اما انسانی که خود را درک می کند و البته همه چیز را؛ انسان کامل. در کنار این مفاهیم و در بطن و متن آن و نه جدای از آن عشق نیز مطرح است. نسیمی همه جهان را عاشقانه دوست می دارد و هنر عشق ورزیدن را تبلیغ می کند. عشق او علوی است. ظاهربینان را به تمسخر نیز می گیرد:
آخیر زمانین فیتنه سی، شول گؤزلری شهلا ایمیش
گل دۆش اونون سئوداسینا، گؤر کیم نه خوش سئودا ایمیش
ترجمه:
فتنه آخرالزمان، این شهلا چشم بوده است
بیا و عاشقش شو، تا ببینی چه عشقی بوده است
انسان کامل، عشق و زیبایی، مفاهیم مطروحه دستگاه زیبایی شناسی نسیمی است. او انسان کامل را می پرستد. او انسان کامل را زیبا می بیند و مظهر حقایق. او عشق را در ظهور زیبایی و معرفت انسان می بیند. او جهان را ادراک می کند و انسان را و این همه را چگونه می تواند بیان کند تا دست تطاول اغیار و افکار بر وی تازیانه نزند و طعنش نکند. او پیامش را و دستگاه معرفتی اش را در اشعارش جاسازی می کند تا شاید ما، یا آیندگان پیامش را بگیرند.
فئردوسه منی دعوت ائدن زاهیده سؤیله
اول دیکَنه گؤز دیکمه کی گۆلزاریمی بولدوم
ترجمه:
به زاهدی که مرا به فردوس می خواند بگو
بدان خار چشم ندوز که گلزارم را جستم
به جهت مسلک اعتقادیش که از حروفیه است برخی از اشعار وی دارای ترکیب و بیان خاص حروفی و البته سمبولیک است. بزرگترین خدمت نسیمی به شعر ملی آذربایجان، تصنیف شعرهایش و اندیشه هایش به زبان مادری اش یعنی ترکی آذربایجانی است. آذربایجان با وجود نسیمی نیازی به ادعای مالکیت بر فرزندان قدرناشناس خود ندارد. نسیمی به اندازه ای بزرگ است که به جای همه بزرگان می تواند دیده شود.
غزل آذربایجان به پشتوانه خاقانی و مساعی اوحدی مراغه ای و ذوالفقار شیروانی در قرن هفتم هجری خود را توسعه می دهد و با نسیمی در قرن هشتم نقطه تحول خود را پی می ریزد. نسیمی با عقاید و احکام سیاسی و دینی رسمی عصر خود قاطعانه به مخالفت و ستیز بر می خیزد. با جنبش حروفیه همکاری می کند و پس از مرگ فضل الله نعیمی، عهده دار سرپرستی این گروه می شود. به شکل سخنگوی آنها در می آید و با این کار غزل اعتقادی ابداع می شود، اوج می گیرد و به عرصه های عمومی قدرتمندانه وارد می شود. “قهرمان غزل نسیمی دارای شخصیتی است که در زمان و مکان نمی گنجد”:
* * *
کؤنۆل وئرمه جهانا، بیوفا دېر،
کؤنۆل وئرمک آنا عئین خطا دېر.
بونا جان و دل ایله آنلاو باخ،
فنا دېر بو فنا، سانما بقا دېر.
بقاسې وار ایمیش اۏلسا جهانېن
قالایدې باقی اوش اۏل مصطفا دېر.
جهانېن چۆن بقاسې یۏخ نسیمی،
آنې قویوب حقه دؤنمک روا دېر.
اورگیم قان دی فلک رحم ائله آغلاتما منی باخ منیم حالیما غم غصصیه باغلاتما منی اوزگه لیق بسدی منه اوزگه نی یار ائتمه اونا آیریلیق دان یانیرام سن داها دیغلاتما منی
سن پری سن گوزلیم منده کی بیر ساده جوان قانادیم یوخدی اوچام سنله جانیم بوردا دایان سن کی وارسان منه بیر دونیا حریف اولمیاجاق جانیمی ایسته وریم جان سنه قورباندی اینان
sən pərisən gözəlim mən də ki bir sadə cavan
qanadım yoxdi uçam sənlə canım burda dayan
sən ki varsan mənə bir dünya hərif olmuyacaq
canımı istə verim can sənə qurbandı inan
گول اگر بولبولی دیندیرمه سه بولبول قوجالار شمع اگر اولماسا پروانه غمیندن سارالار یاریمین بیر باخیشی کل بو دونیایه دَیَر من دیندیرمه سه دونیابویی دونیام قارالار
یار گونومی گؤی اسگییه توتدو کی دور منی بوشا جوتچو گؤروبسه ن اؤکوزه اؤکوز قویوب بیزوو قوشا ؟ سن اللینی کئچیب یاشین ، من بیر اوتوز یاشیندا قیز سؤیله گؤروم اوتوز یاشین نه نیسبتی اللی یاشا ؟ سن یئره قویدون باشیوی من باشیما نه داش سالیم ؟
بلکه من آرتیق یاشادیم نئیله مه لی ؟ دئدیم یاشا
بیرده بلالی باش نچون یانینا سوپورگه باغلاسین؟
بؤرکو باشا قویان گرک بؤرکونه ده بیر یاراشا
بیرده کبین کسیلمه میش سن منه بیر سؤز دئمه دین
یوخسا جهازیمدا گرک گلئیدی بیر حوققا ماشا
دئدیم : قضا گلیب تاپیب ، بیر ایشیدی اولوب کئچیب
قوربانام اول آلا گؤزه ، حئیرانان اول قلم قاشا
منکی اؤزومده بیر گوناه گؤرمه ییرم ، چاره ندیر ؟
پیس بشرین قایداسی دیر ، یاخشی نی گؤرسه دولاشا
دوستا مروت ائتمه لی دوشمه نیله کئچینمه لی
قایدا بودیر ، حئیف دئگیل بشر یولون آشیب چاشا ؟
من ده سنین دای اوغلونام سن ده منیم بی بیم قیزی
گؤنول باخیرسا گونه شه ، گؤزده گرک بیر قاماشا
ایندی بیزیم مارال کیمی ، اوچ بالامیز واردی ، گرک
آتا – آنا ساواشسادا ، بونلارا خاطیر باریشا
هر کیشی یه عیالی دا ، اؤز جانی تک هؤروکلنیب
هدیه ده اولماز ائله سین عیالی قارداش قارداشا
بو دونیا بیر یول کیمی دیر ، بیز آخرت مسافیری
کجاوه ده هاماش گرک اؤز هاماشینان یاناشا
آخیرتی اولانلارین ، دونیاسی غم سیز اولمویوب
سئل دی گله ر آخار کئچر ، آمما گرک آشیب – داشا
مثل دی : « یئر کی برک اولور ، اؤکوز اؤکوزدن اینجییور »
هی دارتیلیر ایپین قیرا ، یولداشیلا بیر ساواشا
بیزیم ده روزیگاریمیز یامان دی ، بیزده عیب یوخ
بلکه وظیفه دیر بشر قونشولاریلان قونوشا
حق حیات یوخ داها بیزلره ، چوخ بؤیوک باشی
زندانیمیزدا حققیمیز ، بیر باجا تاپساق ، تاماشا
آمما اونون شماتتی آللاها خوش گلمیوبن
گئتدی منیم حیاتیمی ووردی داشا چیخدی باشا
اوستاد شهریار